با او تماس گرفتیم اما بدون بهانه جوییهای رایج در بین برخی از کارگردان ها اولین فرصت را برای ما فراهم کرد تا با حضور در برای مصاحبه در دفتر کار وی در خیابان ولیعصر قرار گذاشتیم.
با اردکانی مختصری درباره فیلم شور شیرین بحث کردیم و ضمناً نظرش درباره حاشیه های تمام نشدنی سینما و علل آن به گفتگو نشستیم.
آنچه در ادامه از نظرتان می گذرد گفتگوی 70 دقیقه ای ما با جواد اردکانی است که حالا علاقه زیادی برای ساخت فیلم هایی درباره سرداران و فرماندهان دفاع مقدس پیدا کرده است.
مشرق: جناب اردکانی از فروش "شورشیرین" راضی هستید؟
نه. خیلی کم است. نسبت به ظرفیت فیلم فروش خیلی کم است.
مشرق:چرا؟ فکر می کنید دلیلش چیست؟
یک مشکل دیگر ما این است که متأسفانه سیاست های اکران، سیاست های بسیار غلطی است. این سیاست های غلط این طوری نیست که به یکی دو فیلم لطمه بزند، به 90درصد فیلم های سینمای ایران در اکران لطمه میزند و تا این سیاست های عمومی اکران اصلاح نشود، این آسیب ها سر جای خودش است. حالا آن یک بحث جدی دارد که خب در مورد ساختار اکران اصلا مبنا چیست؟ آیا مبنا این است که یک بخش دولتی تعیین کند که چه فیلمی کی و کجا اکران شود، چقدر اکران شود؟ این مدلی است که ما طی سال های قبل داشتیم؛ یا نه، اکران را به توافق بین صاحب فیلم و پخش کننده و صاحب سینما واگذار کنیم و دولت هم خودش را کنار بکشد و واقعا آن که اقتضاء بازار است اتفاق بیفتد،
یک سری از فیلم ها اکران شوند و خوب بفروشند، یک سری از فیلم ها اصلا ارکان نشوند و این تابع رای بخش خصوصی باشد و تابع منافع بخش خصوصی باشد. الان نه این است و نه آن. الان ما یک سیستمی داریم که ظاهرا دولتی نیست ولی واقعا دولتی است و بخش خصوصی (چه پخش کننده اش و چه سینما دار) اصلا این طور نیست که تصمیم گیرنده جدی باشند. آن گروهی هم که تصمیم گیرنده هستند، که معلوم نیست دولتی هستند یا غیردولتی هستند یا خصوصی هستند. آن جایی که بایستی تعهدات بخش دولتی را داشته باشند، می گویند ما دولتی نیستیم و از آن طرف دیگر آن جایی که لازم باشد از قدرت و دولت برای پیشبرد سیاست های شان استفاده کنند، دولتی می شوند.
این چندگانگی متأسفانه باعث شده که قدرت اکران به حربه ای در اختیار یک آدم های خاص تبدیل شود و در خدمت منافع آن آدم ها، منافع آن باندهایی که متأسفانه در سینما شکل گرفتند و ما می بینیم که این باعث می شود از یک طرف به ظرفیت ها و شرایط واقعی یک فیلم برای اکران توجه نشود. مثلا یک فیلم است که اصلا نباید در ایام تعطیلی مدارس اکران شود، چون بخش بزرگی از مخاطب آن را از مدارس می آورد. اتفاقا یک فیلم دیگر باید در ایام تعطیلی اکران شود، یک فیلم باید در محرم اکران شود، یک فیلم اصلا نباید در محرم اکران شود. فیلم ها ظرفیت ها و بضاعت هایی دارند که باید این ها در تایم اکران و شرایط اکران دیده شود. یک فیلم باید با سی سالن اکران شود، یک فیلم باید با ده سالن اکران شود. خب وقتی ما می بینیم آن گروه تحت عنوان شورای صنفی نشستند و زمان های گل اکران و شرایط گل اکران را برای خودشان و همفکران و فیلم های خودشان کنار می گذارند و آن زمان های پرت اکران را هم به بقیه فیلم های سینمای ایران می دهند، همین اتفاقی می افتد که یک نمونه خیلی روشن آن در اکران عید است.
مشرق: خب برویم سراغ فیلم شور شیرین. اصلا چرا به محمود کاوه پرداختید؟ چون مشهدی هستید؟
البته مشهدی بودن خیلی تأثیر داشت، ولی واقعا اگر به جای محمود کاوه شهید دیگری از شهر دیگری هم به من پیشنهاد می شد، حتما استقبال می کردم.
مشرق: کار محمود کاوه به شما پیشنهاد شد؟
بله. به من هم کار شهید برونسی و هم کار شهید کاوه پیشنهاد شد و من هم استقبال کردم و بعد از آن هم شهدای دیگری از شهرهای دیگری به من پیشنهاد شد که باز از آن ها هم استقبال کردم، حالا شد یا نشد بحث بعدی است. این که یک فیلم ساز مشهدی راجع به یک سردار مشهدی فیلم بسازد، البته از این حیث خیلی خوب است که بالاخره اطلاعات جزئی تر و دقیق تری آدم ها نسبت به آن محیط و آدم های آن محیط دارند که این اگر نباشد باید با تحقیق به آن رسید.
مشرق: سی سال و اندی از انقلاب می گذرد، و فیلم های از نوع فیلم شما که به زندگی برخی از سرداران دفاع مقدس پرداخته به چند اثر محدود میشود. فکر می کنید چرا فیلمسازی در حوزه دفاع مقدس به معنای حقیقی رونق نمی گیرد؟ چه مشکلی هست؟
من از بحث کارگردانان شروع میکنم. ببینید به لحاظ علاقه مندی، من واقعا خیلی از بچه های سینما را می شناسم که به موضوع جنگ و دفاع مقدس و رزمنده ها و شهدا علاقه مند هستند، حتی بچه هایی که تا حالا فیلم دفاع مقدس نساختند، با احترام به موضوع نگاه می کنند. به شهدا که می رسند با احترام وارد حوزه می شوند، حتی بچه هایی که شاید خودشان اهل جنگ نبودند. یعنی الان مقوله جنگ و مقوله شهدا واقعا هم در مجموعه جامعه مان و هم در حوزه سینما یکی از محورهای وحدت ملی ماست، این از آن موضوعاتی است که مناقشه سیاسی روی آن نیست، سلیقه ای روی آن نیست، همه واقعا در این که شأن و ارزش بچه های جنگ و شهدای جنگ بایستی پاس داشته شود، مشترک هستند. پس آن علاقه مندی هست ولی شاید آمادگی نباشد. شاید خیلی از دوستان ما آمادگی و توانایی ساخت فیلم جنگی را نداشته باشند که این دیگر با علاقه مندی متفاوت است.
از آن طرف دیگر بالاخره این دو فیلمی که الان برای شهدا ساخته شد، یعنی فیلم به کبودی یاس و بعد فیلم شور شیرین، باعث شد که الحمدلله فیلم های بعدی هم شروع به کار شود. کما اینکه دوستان مان امسال فیلم شهید علم الهدی را ساختند، فیلم شهید علی هاشمی را ساختند، فیلم شهید بهنام محمدی را ساختند، فیلم شهید چمران را که آقای حاتمی کیا دارند می سازند و فیلم شهید شوشتری را هم که انشاء الله دوستان ما خواهند ساخت، یعنی ما همین امسال انشاالله برای دهه فجر پنج فیلم درباره شهدا داریم، خب خود این استقبال نشان می دهد که زمینه هایش هست و میل به کار کردن هم هست، همکاری هم کما بیش از طرف نهادهایی که باید شود، انجام میگیرد.
چیزی که ما طی این سال ها کم داشتیم، بحث مدیریت است. یعنی ما فاقد یک مدیریت جامع فرهنگی که بتواند مجموعه توانایی های حوزه سینما، فیلم سازها و امکانات را و توانایی نهادهای نظامی و جاهایی که متولی این کارها هستند، نهادهایی مثل بنیاد شهید که باز متولی این کار هستند، که بتواند این توانایی ها را به هم وصل کند و یک کاسه کند، هستیم. تا قبل از فیلم به کبودی یاس، واقعا این تصور وجود نداشت که می شود راجع به شهدا هم فیلم ساخت و این قدر کار برای مسئولین و فیلمسازها سخت و بعضاً ناممکن جلوه می کرد که اصلا امتحانش هم نمیکردند. در حالی که بالاخره ما بخش بزرگی از تجربه های دفاع مقدس مان، از فرهنگ دفاع مقدس مان، از ارزش هایی که بایستی برای آیندگان ثبت و ضبط کنیم، در دل زندگی همین شهدا قابل دستیابی است. یعنی این ها قله های جنگ ما هستند و متأسفانه ما هیج تلاش جدی در طی این سال ها نداشتیم برای این که از این فرصت و از این امکان بی نظیر که در اختیار مردم ما هست، شاید اگر ما آن طرف یعنی به عراق برویم که با ما می جنگید، چنین فضایی در مردم عراق نباشد، چنین فرصت و امکانی نباشد، چنین شخصیت هایی که بتوانند الگوی فردای جامعه شان باشد، نباشد. خب این فرصت در اختیار جامعه ما هست و امیدوارم انشاء الله طی این ده پانزده سال باقی مانده زمانی که ما داریم و می توانیم از این کارها کنیم، بهره برداری شود.
مشرق:چرا ده، پانزده سال؟
این نسل که از بین برود، خیلی سخت می شود. یعنی من واقعا معتقد هستم اگر ما بتوانیم راجع به شهید کاوه فیلم بسازیم، برای این که است که خب همرزم هایش در کنار ما هستند، آنهایی که مستقیما کاوه را می شناختند، به ما اطلاعات می دهند، نقایص کار را به ما گوشزد می کنند، یک متر و معیار برای ما هستند. اگر قرار باشد ما فقط با نگاه به ذهنیتی که از کاوه داریم، ذهنیتی که از برونسی داریم، بدون این که مستقیماً شناخت داشته باشیم، وارد تولید فیلم شویم معلوم نیست سر از کجا درمی آوریم.
مشرق: مدیریت فرهنگی را که فرموید ما باید داشته باشیم و نداریم ، الان منظورم این است که چطور می شود؟
نه انجام نمی شود. ببینید متأسفانه ما در مجموعه مدیریت کشورمان و از آن طرف در بخش مدیریت فرهنگی، گرفتار یک تشتتی هستیم که از زاویه های مختلف آسیب می زند، این خودش به نظرم اصلا موضوع و بحث مفصل است. یعنی شما از یک طرف می بینید که به دلیل بخشی نگری یک سری موضوعاتی که اصلا اولویت ندارد و اصلا دلیلی ندارد که به سمت آن برویم، به سمت آن می رویم و مکرر راجع به آن موضوعات کار می کنیم. مثلا شما تصور کنید یک وزارت خانهای، یک بودجه ای دارد و می خواهید یک فیلم تولید کند، آن وزارت خانه نمی آید اولویت های فرهنگی کشور را در نظر بگیرد، آن وزارت خانه می گوید می گوید مثلاً ماموریت ما فلان چیز است. می روید می گویید بنیاد مستضعفان شما بیایید او می گوید ماموریت ما فلان چیز است و هر کسی در آن ماموریت خودش محدود می شود، بعد یک سری موضوعات جدی و کلان به کلی نادیده گرفته می شود. مثلا تاریخ انقلاب متولی ندارد، بنابراین اصلا جزو اولویت های هیچ نهاد فیلم ساز قرار نمی گیرد، بعد ما ناگهان چشم باز می کنیم می بینیم که راجع به انقلاب مان، تجربه های انقلاب مان، رخ دادهای بزرگی که در انقلاب داشتیم، شخصیت های بزرگی که در انقلاب داشتیم، طی این سی و چند سال چند فیلم ساختیم؟ چرا فیلم نساختیم؟
یک دلیلش همین است که شما گرفتار یک مجموعه مدیریت های پراکنده فرهنگی هستید که همه بخشی نگر هستند و این موضوع در اولویت های هیچ کدام شان نیست. یا راجع به خود بحث شهدای جنگ، چند فیلم ساختیم؟ خب یک بخشی از این به خاطر این است که این جزو ماموریت هیچ کجا نبوده، حتی بنیاد شهید که ظاهرا ماموریت این کار را دارد، ماموریت شان را شاید در کارهای سریالی بعضا انجام داده است ولی در سینما طی این همه سال! خب الان بنیاد شهید باید بتواند بگوید چرا راجع به شهدا فیلم نساخته؟ که حتما دوستان توجیهاتی دارند. فیلم به کبودی یاس هم که به عنوان اولین فیلمی که راجع به شهدای جنگ ساخته شد، واقعا اگر نظر حضرت آقا نبود، و پیگیری آقای صفار هرندی که آن موقع وزیر ارشاد نبود، باز ساخته نمی شد.
مشرق: آقا در مورد به کبودی یاس چه فرموده بودند؟
راجع به فیلم البته بعداً اظهارنظر فرمودند، ولی اصلا این که فیلم استارت خورد این طوری بود که ما چهار الی پنج سال پیش یک جلسه ای را با کارگردانان سینما خدمت آقا بودیم. ایشان در صحبت هایی که داشتند به موضوع دفاع مقدس اشاره کردند و حوزه هایی که شاید اصلا فیلمسازها به آن ورود پیدا نمی کنند، کتاب هایی که نمی خوانند. بعد در آن صحبت ها از عبدالحسین برونسی صحبت کردند و همه ما را به این شخصیت توجه دادند و راجع به او حرف زدند. آقا مستقیم دستور ندادند که راجع به عبدالحسین برونسی فیلم ساخته شود ولی خب همه ما را توجه دادند. که بعد از آن جلسه، دقیقا بعد از جلسه در حیاط بیت بود که آقای صفار هرندی به من گفت راجع به آقای برونسی به خاطر اینکه مشهدی هستی، کار کن و اصلا اساس کار آن جا ریخته شد. در حالی که اگر آقا نمی گفتند و آقای صفار پیگیری نمی کردند، من مطمئنم اگر ما فیلمنامه به کبودی یاس را به ارشاد می بردیم و به فارابی و این جا و آن جا می دادیم، این فیلم ساخته نمی شد، چون اصلا این باور وجود نداشت که باید این فیلم ها هم ساخته شود.
مشرق:حاشیه در سینما در این چند وقت خیلی زیاد شده است، فکر می کنید علت این حاشیه ها چیست؟ بعضی ها از مشکلات اخلاقی می گویند؟ بعضی ها از باندبازی در سینما می گویند؟ کلا نظر شما در این باره چیست؟ چرا این حاشیه ها به وجود می آید، اصلا واقعا وجود دارد یا ندارد؟
متأسفانه این حاشیه ها وجود دارد و انگار تمامی ندارد. من یک تحلیلی دارم که این متأسفانه فقط مربوط به سینما نیست، بیماری فرهنگی است. وقتی که این بیماری فرهنگی در بعد مدیریتی ورود پیدا می کند، آثار و عواقب وحشتناکی دارد، چون مهم است این را من کمی توضیح می دهم. متأسفانه الان بیش از یک دهه است که ما در کشورمان گرفتار مدیریت منفی شدیم. به این معنی که وقتی ما وارد حوزه سیاست می شویم، وقتی به انتخابات نزدیک می شویم، و وقتی هدایت افکار عمومی مسئله سیاستمدارهای ما می شود، خب در یک مقطعی از انقلاب و مقطعی از تاریخ بعد از انقلاب خودمان، واقعا این طوری بود که سیاستمدارها می آمدند و خودشان را عرضه می کردند، برنامه هایشان را می گفتند، خیلی هم به این کار نداشتند که رقیب شان کی و چه است، هر کسی دنبال جلب آراء مثبت بود، یک نوع مدیریت مثبت در ساخت و ساز افکار عمومی جریان داشت.
بنابراین ذهن مردم ما از توانایی ها و نکات مثبتی پر می شد که کاندیدای مورد نظرش دارد، از یک جایی که این نقطه شروع اش دوم خرداد بود، ناگهان این جریان شکل گرفت که با مدیریت منفی می شود آراء بیشتری جلب کرد. یعنی قدرت های سیاسی به جای این که دنبال این باشند که رای مثبت برای خودشان ایجاد کنند، بیش تر دنبال این رفتند که رای منفی برای رقیب شان ایجاد کنند و بعد آن آراء منفی در کیسه این طرف ریخته می شد، خودش یک رقمی می شد. بخش بزرگی از رایی که آقای خاتمی در رقابت با آقای ناطق نوری آورد، آراء منفی آقای ناطق نوری بود، نه آراء مثبت آقای خاتمی. چون واقعا مردم چقدر آقای خاتمی را می شناختند. خیلی ها از ترس آقای ناطق نوری به خاتمی رای دادند. در حالی که اگر ترس ناطق نوری نبود، شاید اصلا نمی رفتند به خاتمی رای دهند.
ناگهان جریان سیاسی در کشور متوجه شد که آراء منفی چه قدرتی در سرنوشت انتخابات دارد.از آن جا به بعد متأسفانه به موازات اینکه دنبال تبلیغ خودشان رفتند، به دنبال تخریب حریف رفتند. به دنبال ایجاد رای منفی و بعد این که به موقع رای منفی ها در جیب این یا در جیب آن بیاید. حالا رای منفی هاشمی است که در جیب احمدی نژاد می رود یا رای منفی احمدی نژاد است که در جیب موسوی می رود، یا رای منفی موسوی است که در جیب احمدی نژاد می رود. نتیجه فرهنگی آن چه شد؟ نتیجه فرهنگی این شد که ذهن مردم ما، و دل مردم ما، به جای این که از سپیدی ها و نکات برجسته پر شود، از نکات منفی پر شد، به جای این که عشق در دل ها زیاد شود، نفرت زیاد شد. برای همین هم وقتی به جایی رسید که جنگ نفرت با نفرت بود، دیگر به کف خیابان کشید و به آتش سوزی کشید و به درگیری کشید و به این اتفاقات کشید. در حالی که اگر واقعا من و شما، اتفاقات سال 88 را بحث آراء منفی را از آن جدا کنیم، اگر تخریب رقیب را کنار بگذاریم، و اگر این زمینه ها را از اتفاقات سال 88 منها کنید، مطمئن باشید هرگز به درگیری های خیابانی منجر نمی شد.
الان مدیریت حاشیه ای به سیاست ما محدود نشده است. الان متأسفانه در خیلی از حوزه ها، واقعی یا غیرواقعی دشمن سازی می شود، واقعی یا غیرواقعی حاشیه سازی می شود، واقعی یا غیر واقعی مسئله سازی می شود. برای اینکه اولویت مسائل متوجه آن ها شود. مثلا من در حوزه سینما خدمت تان عرض می کنم.
الان ما با یک سینمایی پر از مشکلات روبرو هستیم، مشکلاتی که باید مدیریت فرهنگ بیاید و آنها را حل کند، پر از نارسایی است، پر از ظرفیت هایی که استفاده نشده است. یک وقت است که دعوا با خانه سینمایی نیست، دعوای با حوزه هنری هم نیست، دعوای با آن جای دیگر نیست، دعوا سر پروژه لاله هم نیست، نامه آقای شریعتمداری به شمقدری و شمقدری به شریعتمداری، شمقدری به عسگرپور، عسگرپور به شمقدری، سجادپور و ... هم نیست. وقتی این ها نیست، خیلی راحت می توان گفت آقای شمقدری دارید برای سینما چه می کنید؟ او هم باید بنشیند بگوید من دارم این کار را می کنم.
اما الان توان رسانه ای ما هم به گونه ای است که متأسفانه بازی حاشیه ها را می خورد. یعنی به جای این که رسانه های ما بیایند مدیر را در این ماموریت اصلی اش مورد سوال قرار بدهند، می آیند در حاشیه ها وارد می شوند، چون حاشیه ها جذاب است، حاشیه ها تیراژ ساز است، مشتری بیار است. بعد می بینید اصلا عمر مدیریتی این مدیر، با همین حاشیه ها تمام شد و با همین حاشیه ها رفت و آخرش هم معلوم نشد چه کردیم. اگر قرار بود ما مثلا فیلم توقیفی نداشته باشیم، چرا فیلم توقیفی داریم. اگر قرار بود خط قرمز نداشته باشیم، الان چه داریم، اگر قرار بود فیلم غیر اخلاقی نداشته باشیم، الان وضعیتمان چگونه است؟ مثلا بنا بودند تولیدات مشترک داشته باشیم، بازارهای جهانی را فتح کنیم، سینمای ارزشی را بسط دهیم، خب چه شد؟ من فقط منظورم شمقدری نیست. بعد متأسفانه این حاشیه ها و درگیری ها، می آید و اطمینان را از بین می برد.
مشرق: یعنی چه کار می کند؟
اطمینان از بین می رود یعنی این که من تهیه کننده هستم و در مدیریت آقایX یک فیلم را می سازم که این فیلم فلان قدر خرجش می شود و بعد ناگهان در مدیریت نفر بعدی، فیلم توقیف می شود. یا مثلاً فیلم توقیفی آزاد می شود، بعد فیلم بعدی آن ساخته می شود، توقیف می شود. بعد کار به یک جایی می رسد که من تهیه کننده اصلا نمی دانم متر و ملاک چیست، خط قرمزها کجاست؟ امضای چه کسی اعتبار دارد. آقا من فیلم می سازم، وزیر ارشاد از فیلم من تعریف می کند، امام جمعه تهران از فیلم من بد می گوید. یک عده می آیند و شیشه سینما را می شکنند، یک عده ای فلان می کنند. ببینید این رفتارهای دوگانه یا چندگانه اطمینان را از بین می برد.
این آسیب به مراتب مهلک تر از این است که اسرائیل موشک بزند و یکی از سایت های هسته ای ما را نابود کند. چون جبران آن به مراتب از این ویرانی که ما در افکار عمومی نسبت به حاکمیت ایجاد می کنیم، از این عدم اطمینان، از این عدم امنیتی که ایجاد می کنیم، ساده تر است. و بعد باید همه به دهان آقای مدیر نگاه کنند، که ایشان می خواهد چه بگوید، بعد جالب است، آقای مدیر یک سال می آید، مثلا هر چه فیلم توقیفی در انبارها بوده، آزاد می کند و نمایش می دهد و فیلم هایی که بعضا یا اکثرا اصلا نباید نمایش داده می شد، با یک ژست خیلی روشن فکرانه، آزادخواهانه این کار را می کند. بعد سال بعد خودش پول می دهد فیلم می سازند، بعد خودش فیلم را توقیف می کند، بعد فیلمی را که خودش پول داده ساختند و توقیف کرده، دومرتبه خودش پول می دهد و آن فیلم را می خرد بعد در انبار می گذارد.
مشرق: ببینید ایران به عنوان یکی از کشورهایی که از ابتدا با شعار نه شرقی نه غربی طی طریق کرده و بهای سنگینی بابت تن ندادن به خواسته های کشورهای مستکبر پرداخت کرده است. اگر روش های خصمانه و سخت دشمنان علیه ایران در این سالها را ندیده بگیریم، می شود فیلم های زیادی را لیست کرد که مستقیم یا غیر مستقیم از شیوه نرم خواستند ما تحقیر و تخریب کند. و نگذارند این انقلاب راه خود را ادامه بدهد. حال در این فضای غربت اسلام و انقلاب ما هر از چندی می بینیم مثلا فلان بازیگر یا فلان کارگردان برای خوش آمد دشمنان قسم خورده این کشور و نظام به دشمنی با انقلاب و اسلام می پردازد. سوال اینجاست که چرا فردی که تمام هویت خود را مدیون به انقلاب اسلامی و ایران است حاضر می شود اینگونه عمل کند؟چرا بازیگری که اصلاً بازیگری اش را بعد از انقلاب شروع کرده، اصلا بعد از انقلاب بازیگر شده، الان بقا و دوام خودش را در این می بیند که مثلا علیه انقلاب و اسلام اسلامی موضع گیری کند؟
به دلیل ضعف مدیریت فرهنگی در داخل، فضای فرهنگی ما الان از خارج مدیریت می شود، برای این که فضای داخلی ما از خارج مدیریت می شود، من هزار دلیل دارم. و وقتی از خارج مدیریت می شود، این اتفاقاتی که شما می گویید کف آن است، یعنی اینکه چرا مثلا فلان شخص تمایل دارد دو تا تیکه بیندازد، این کف قصه است. سقف، خیلی وحشتناک تر از این حرف ها است. این را ما واردش نشویم دیگر چون خیلی مفصل است. به نظر من بازیگران ما و هنرمندان ما قربانی این بحث هستند. درست نیست که ما با متهم کردن این ها، قصه مان را بخواهیم ببندیم.